حجة الاسلام علی عسگری: در زمان حیات رسول خاتم(ص) دسترسی به منبع وحی و اقتدار کلی پیامبر(ص) در کنار محدودیت تعداد کم مسلمانان از عوامل مهمی بود که اختلاف نظر در اعتقادات مسلمانان را به حداقل می رساند. در آن زمان اگر موردی هم به عنوان مشکل خودنمایی می نمود، با دست گره گشای صاحب شریعت و ولایت، به آسانی حل و فصل می شد و پیامبر(ص) فصل الخطاب بود.

 اعتدال در اندیشه ؛ شیوه اصلاحی امام هشتم(ع)


اولین گام انحراف در عقاید اسلامی
پس از رحلت جانسوز رسول خدا(ص)، به رغم نص صریح قرآن، روایات متواتر صادره از جانب رسول خاتم(ص) و بیعت در غدیر، سقیفه بازان سیاسی کار در سقیفه بنی ساعده اجتهاد در برابر نص را مبنای کار خویش قرار داده و از راه گرایش به رأی و نظر شخصی، ولایت دینی را مهجور کردند. پس از این اتفاق و رخداد انحرافی، شور و نشاطی مبتنی بر ولایت انسان معصوم و برگزیده خدا و مردم که «صراط مستقیم» نامیده می شد، رنگ باخت و از طریق تحریف در افکار عمومی، نفی ولایت و رهبری به شکل غیرمستقیم تحقق عینی پیدا نمود.
از آن مقطع زمانی تاکنون، مکاتب کلامی زمینه های سیاسی و اجتماعی خاصی پیدا نموده و حتی خلافت حکام جور، رنگ و بوی کلامی به خود گرفته و با سوء استفاده از مکاتب کلامی و در ادامه کار، رقیبان سیاسی علی(ع) در سقیفه بنی ساعده، بنی امیه با دگم اندیشی و ترویج تفکر کلامی جبر و سلب اختیار از انسان، خود را در مقام خلیفة اللهی قرار دادند و موج سوار معرکه شدند. انتقال خلافت به بنی امیه پیامدهای نابجایی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اصول حکمرانی در جامعه پدید آورد که بدون توسل به تفکر جبر، امکان توجیه نداشت. بدین رو، معاویه نخستین کسی بود که به منبر رفت و رسمیت تفکر جبر را در ذهن و فکر پیروان جاهل و معاند به تصویر کشید. او خطاب به مردم گفت: «ایها الناس! من خازنی از خازنان خدا هستم، به کسی که او داده است، می دهم و از کسی که او منع کرده، منع می کنم». پس از معاویه، جانشینان او عقیده به جبر و دگم اندیشی را دنبال نموده و از راه جبرگرایی، همچون معاویه، عقیده و اعمال ناشایست خود را توجیه کردند.آنان به استناد برخی منابع اسلامی و حدیثی که در ظاهر مؤید جبر بود، به مسلمانان تلقین می نمودند که تمام اعمال انسان و همه حوادث و رخدادها از جمله حکومت و خلافت بنی امیه بر مردم، از پیش مقدر شده و اراده خدا بر آن تعلق گرفته و گریزناپذیر است. همچنین آنها از طریق عالمان دربار و دین به دنیافروشان، بر عوام مردم که کم هم نبودند، چنین القا می نمودند که جایگاه خلافت برتر از نبوت است، زیرا نبی و پیامبر(ص) همان طور که از عنوان آن پیداست، مخبر و فرستاده ای از جانب خدا بیش نیست و فقط ابلاغ حکم و دستور خدا نموده است، در حالی که خلیفه، جانشین خدا در زمین است و اراده و خواست او، خواست و اراده خداست و هر چه را که او اراده نماید، بدون درنگ باید از سوی مردم و بندگان خدا، به انجام برسد؟! می گفتند: «بهترین و برترین کرامت از خدا به خلیفه و جانشین او بخشیده شده و بهشت بر جانشینان خدا، هر کسی که باشند، واجب است و بر آنان در قیامت نه حسابی است و نه عذابی؟!»
این فرومایگان بدکار و ظالم، کارشان با استناد به مکتب کلامی جبر به آن جا رسید که شهادت امام حسین(ع) و یارانش را در کربلا، از راه بهره جویی از فرهنگ عوامی توجیه نموده و واقعه دلخراش عاشورا را به خدا نسبت می دادند؟! و عجیب این بود کسانی که امام معصوم(ع) زمان خودشان را که فرزند پیامبر و رسول خاتم(ص) بود در میان دجله و فرات با لب تشنه و عطشان ذبح نموده بودند و حتی بر طفل شیرخوار شش ماهه او نیز رحم نکرده بودند، می گفتند: «قاتل واقعی امام حسین(ع) و فرزندان و یارانش، خداست؟!» و چنین توجیه می نمودند که اراده و خواست خلیفه (یزید) اراده و خواست خداست؟! و اگر خدا نمی خواست، قتل حسین(ع) و یارانش، امکان عمل نمی یافت و چون او (امام حسین(ع)) بر خلیفه خدا خروج نمود، خداوند او را مقهور و منکوب خلیفه قرار داد.
انحراف در برابر انحراف
پس از گذشت سالها از جولان تفکر جبر که بنی امیه، بنی مروان و تعدادی از بنی عباس مروج و توجیه گر آن بودند، نظریه «آزادی و اختیار» جلوه نمود و عینیت یافت. زمان پیدایش اعتقاد به تفکر اختیار در میان مسلمانان، خیلی روشن و آشکار نیست، ولی آنچه مسلم است، این است که این مکتب فکری در برابر جمود و تفکر جبر، شکل گرفته است و تقابل نظریه اختیار در برابر جبر، یک رودررویی مستمر و غیرقابل انکار است که کشتارهای بی شماری را در پی داشته است.در هر حال، عده ای از مورخان، آغاز پیدایش تفکر اختیار در میان مسلمانان را به عزلت پیشگان دوران درگیری امام علی(ع) با معاویه مربوط می دانند که عده ای ازصحابه شناخته شده پیامبر(ص)، جریان سومی را یدک کشیدند و موضع آنان این بود که نه با علی(ع) کاری دارند و نه با معاویه؛ اینان چهره هایی از قبیل زید بن ثابت، سعد وقاص و عبدا... بن عمر بودند که خط سوم شده بودند و امام شناسی شان به ضعف گراییده بود. این عزلت پیشگان، خودگردانی و خودچرخانی را بر هر چیز دیگری ترجیح می دادند و خود را انتخابگر آزاد معرفی می نمودند. شهید مطهری این تحلیل تاریخی را برای پیدایش مکتب کلامی اختیار رد نموده و بر این باور است که بنیانگذار مکتب یاد شده، واصل بن عطا، شاگرد حسن بصری است. حسن بصری کتاب و رساله «رعایة حقوق ا...» را به نگارش درآورد. عقاید اظهار شده در این کتاب، مورد نقد واصل قرار گرفت و چون کتاب چیزی شبیه به ربانیت مسیحیت را ترویج می نمود، شاگرد حسن بصری در برابر استاد، طرح فکر نموده و منعزل او شد و به این ترتیب سبب پیدایش معتزله گردید. چون حسن بصری در مورد واصل گفته بود: «اعتزل عنا؛ او از ما منعزل شده و فکرش مورد تأیید ما نیست»، این دعوا و نزاع فکری استاد و شاگرد، طرح فکر جدیدی پدیدار نمود و تحریک در افکار را سبب شد بویژه که پس از واصل بن عطا، افراد زیادی بر تفکر آزاد اندیشانه او صحه گذارده و آن را ترویج نمودند. برخی از تاریخ نویسان نیز عامل پیدایش نظریه اختیار را نشأت گرفته از لاهوت مسیحی و فلسفه یونانی می دانند که در قالب نهضت ترجمه، در میان مسلمانان ترویج یافته و مروج اصلی و مهم آن را مأمون عباسی معرفی نموده اند.
عالم آل محمد(ص)؛ در برابر سیاست زیرکانه مأمون
شکی نیست که مأمون عباسی، شخصی آزاداندیش و بسیار سالوس و سیاسی کار بود و روش کاری او در مقابله با ولایت اولیای معصوم و امامان شیعه(ع) با خلفای پیش از وی، تفاوت داشت. او از راه آزاداندیشی با ژست حق مداری از امام هشتم(ع) دعوت به خراسان نمود و جریان ولایتعهدی حضرت رضا(ع) را پوششی برای آزاداندیشی خود قرار داد. وی با هوش سرشار، تدبیر و زیرکی خاص خودش، برخلاف خلفای جبرگرا و مستبد، قدم در میدانی نهاد که اگر امکان پیروزی کامل پیدا می نمود، به هدفی دست یافته بود که پس از گذشت سالها از شهادت علی(ع)، هیچ یک از خلفای اموی و عباسی با وجود همه تلاش هایی که نموده بودند به آن دست نیافته بودند و آن اینکه درخت تشیع و امامت شیعی را از راه فکر و آزاداندیشی ریشه کن کند.اما طرح فکر و اندیشه متعادل اسلامی و منطبق بر فطرت انسانها، چنان حکیمانه از سوی امام رضا(ع) به کار گرفته شد که نیرنگ آزاداندیشی مأمون و کارگزاران او را نقش بر آب نمود. مظلومیت، قداست، ادب اسلامی و عالم آل محمد(ص) بودن حضرت رضا(ع)، در کنار مناظره های علمی با سران مکاتب مختلف و اندیشه ورزان عقل گرا و فیلسوف، جریان امر را به نفع اسلام ناب و صراط مستقیم رقم زد و شعار «لا جبر و لا تفویض بل امر بینهما» را بر تارک تاریخ نشاند. امام رضا(ع) و اجداد و فرزندان گرامی اش، با نفی جبر و اختیار در شکل مطلق آن، در طول مدت حیات پربرکت خود، سعی نمودند به همه طالبان حق و حقیقت بگویند که: «قدرت انسان یعنی قدرت حادث که صلاحیت ضد دین را دارد، پیش از فعل است نه مقارن با آن؛ او هم قدرت بر ایمان دارد و هم قدرت بر کفر و در این میان، انتخابگر آزاد است و می تواند با اراده و اختیار خود، یکی از آن دو (ایمان یا کفر) را برگزیند، ولی جمع آنها در آن واحد به دلیل تضادشان ممکن نیست و انسان ناگزیر است براساس قضا و قدر الهی، یکی را انتخاب نماید. همچنان که خدا در قرآن فرموده است:
«انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً».
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
یکی این و یکی آن را پسندد
این خط سیر ترسیم شده کلی در نفی آزادی مطلق انسان و جبرگرایی، امروزه بیش از هر زمان دیگری باید مورد توجه دلسوزان نظام قرار گیرد. در وضع پیش آمده، غرب گرایی از نوع آزاداندیشی اومانیستی از یک سو و تقدس گرایی متحجرانه از سوی دیگر با اندیشه ناب و مکتب فکری امام خمینی(ره) و مردم سالاری دینی در تقابل قرار دارد و فقط اعتدال گرایی در فکر و عمل است که می تواند راهگشا باشد. چیزی که امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی با تمسک به هدایت فکری امامان معصوم(ع) ما را بدان سفارش نموده اند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.